سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرحوم میرزا جواد آقا تبریزی میفرمایند:وقتی اذان میگویند، وقت اذان صحبت نکن.استاد ما رحمت الله علیه میگفت:

هرکس موقع اذان، صحبت دنیا ومتفرقه کند ، زبانش هنگام مردن برای گفتن شهادتین لکنت پیدا میکند!


                           




تاریخ : جمعه 92/7/5 | 7:56 عصر | نویسنده : نارنجک | نظر

امام علی علیه السلام:

بزرگترین بلا ، ناامیدی است.




تاریخ : پنج شنبه 92/7/4 | 10:57 عصر | نویسنده : نارنجک | نظر

مگر میشودزندگی مرا بهم ریخته آفریده باشد، خدای دانه های انار؟!

   

 




تاریخ : پنج شنبه 92/7/4 | 10:36 عصر | نویسنده : نارنجک | نظر

نمیدانم از کجا آمد؟ و چه بود؟ اما هر چه بود دلم را روشن کرد وامیدوار.

دارم تلاش میکنم باشم...وظیفه ا م بندگی ست وانتظار! انتظار ! انتظار!

میتوانم در دولت امام زمانم باشم، میتوانم هم نباشم، انتخاب با من است...اما من میخواهم باشم ؛ پس باید با همه سختیها بجنگم وپیروز شوم...میخواهم جایی در دولت امام مهربانیها داشته باشم وباعث شرمندگی مهدی عزیزمان نباشم...دیگر ناامید وناراحت نیستم هرکجا باشم خدایم با من است او که باشد نیاز به هیچ چیز وهیچ کس ندارم

مهربانم مرا ببخش بخاطر ناامیدیم و فراموش کردنت!

                                                                                                              دوستت دارم

 




تاریخ : پنج شنبه 92/7/4 | 10:15 عصر | نویسنده : نارنجک | نظر

دلم فقط یه زیارت میخواد...در انتظار کربلا که موندیم، امام رضا رو هم که بیشتر از یکساله زیارت نکردیم، بدم که شدیم، زخم زبونم که از نزدیکترین آدمها تا دور ترین وغریبه ترین موجودات شنیدیم و فقط سکوت کردیم، لبخندای الکی هم که تحویل همه میدیم که نفهمن تو دل وامونده مون چه خبره؟.....دیگه چه دلخوشی باید داشته باشیم؟

راستی کسی میدونه چه جوری باید راضی شد به رضای خدای خوب و مصلحت اندیش بندگان عجول؟ هرکی واقعا میدونه یه ذره شم به ما بگه ..خواهشا بگید دیگه! بخل نورزید دوستان. 




تاریخ : سه شنبه 92/7/2 | 10:44 عصر | نویسنده : نارنجک | نظر

امروز، دیروز، پریروز ،و...حتی فردا و فردا ها هم اگر مجبور باشم به مدرسه نروم تنها میمانم و در این تنها یی میسوزم...اشک میریزم... به جنون میرسم...زندگی کوتاه کاریم را سر کلاس وبا بچه ها ، این فرشتگان مهربان ونازنین سپری کردم

بعد از اینهمه روز چگونه بدون فرشته زندگی کنم؟............این روزها فقط در خلوتم گریه میکنم، هیچکس میتواند احساس یک معلم کوچک نا لایق جامانده از کاروان عشق  را درک کند؟

آی  آنهایی که هنوز توفیق خدمت به فرشتگان را دارید...قدر بدانید !




تاریخ : سه شنبه 92/7/2 | 3:27 عصر | نویسنده : نارنجک | نظر


  • paper | مقاله های قدیمی | فروش آگهی رپرتاژ
  • خرید بک لینک دائمی | مای بی اف