دیروز از زمین به آسمان بارید و آسمانیان غرق رحمت شدند.
اشک همیشه زیباست اما دیروز اشکها زلال تر از همیشه بودند! اشکهایی که بر سند مظلومیت حسین علیه السلام ریخته شدند. اری اشکهایی که بر پرپر شدن گل زیبا و خوشبوی امام حسین ریخته شدند همچون خون گلویش هیچ قطره ای از آنها به زمین برنگشت.
دیروز من معجزه دیدم، بهشت را دیدم و با تمام وجودم پاکی را لمس کردم. هیات شیرخوارگان بهشت بود و فرشتگانش نوزادانی که جز شیر غذایی نداشتند اما به رسم وفاداری چندساعتی شیر هم ننوشیدند. نه اینکه مادر شیر را دریغ کند، خودشان ادب داشتند.
دیروز لحظه ای به فکر فرو رفتم و اندیشیدم: اگر ما بزرگترها راه تربیت فرزندانمان را تغییر ندهیم و لقمه حرام و تربیت ناصحیح نداشته باشیم چه یاران صالح و باوفایی خواهند شد برای یاری حق و حقیقت.
من مادری را دیدم که از چند روز قبل فرزندانشان را برای یک مهمانی مهیا کرده بودند. مهمانی ای که میزبانش یک گل نوشکفته(بهتر بگویم ناشکفته) از باغ کربلا بود.
من نوزادی را دیدم که از گرسنگی و تشنگی بی تابی میکرد اما شیر نمی نوشید. لبهایش چروکیده بود و آرام نداشت اما رسم میهمانی می دانست. او می دانست که دور از ادب است در مقابل میزبان تشنه و گرسنه شیر گوارا بنوشد.
من از گریه های نوزادان آه حسرت را میخواندم. حسرت از اینکه زمانه حضورشان را به تاخیر انداخت و در کربلا نبودند که بلا گردان مولایشان شوند. و دیروز آمده بودند که بگویند: اگر نبودیم که برای مولایمان حسین سربازی کنیم اکنون با حضورمان پیام طفل شیرخوارش علی اصغر را به گوش جهان می رسانیم. ما اجازه نمی دهیم خون شهدای کربلا هدر رود. اگر آنجا و در آن زمان نبودیم اکنون به علی اصغر اقتدا میکنیم و از همین نوزادی پا در رکاب مولایمان صاحب الزمان خواهیم بود انشاءالله.
وزمزمه های دیگری که من از فهم آنها عاجزم...
----------------------------------------------
متن : مامان ریحانه نویس
.: Weblog Themes By Pichak :.