امشب شب میلاد نوه شماست! آن سالی که زیارت شیرینی داشتم برایم تداعی میشود، گرگ و میش روز ولادت امام هادی عزیز بود ، از شب قبلش نقشه ها کشیدم برای اینکه خاله جان راضی شوند تنها رهایم کنند در خانه امنتان! تا لختی درد دل باز گویم،
بعد از نماز صبح خواهش کردم و در کمال تعجب تنهایم گذاشتند، دیماه بود، باران میبارید و من تنهای تنها در صحن انقلاب روبروی گنبد زیبایتان زیر آن طاقهای کوچک روی زمین سرد نشستم و اشکها ریختم و قولها دادم و به مولود عزیز آن روز قسمتان دادم...راستی یادتان هست چه خواستم از شما؟ حتما یادتان هست. امشب هم دلم در صحن انقلاب شماست، دلتان شاد است، اگر صلاح میدانید دل مارا هم به نگاهی که محسوسم باشد شاد بفرمایید آقا جان.
شاید هم نباید محسوسم باشد مثل دست لطفی که سالهاست به هر دلیلی بر سرم کشیده اید و من حتی یک لحظه اش را حس نکرده ام... اما خواهش میکنم به بی عرضگی ام نگاه نکنید چشمهای مهربانتان را به کرم و محبت خود معطوف سازید و ما را بی عیدی و محروم نگذارید امام رئوف!
.: Weblog Themes By Pichak :.