پیرمردی برای خرید به مغازه رفته بود، همین امروز..
فروشنده از بیسوادی و عجله او سوء استفاده کرده بود و یک بسته لوبیا و یک بسته عدسی که تاریخ تولیدش برای سه سال پیش بود را به او فروخته بود..تازه نه به قیمت روی بسته به قیمتی حدود3 ونیم برابر قیمت روی بسته...
تازه تر اینکه لوبیاها محل خوبی برای زندگی جناب کرم و بقیه اعضای خانواده اش شده بود...
نمیدانم اینها روزیِ حلال می شوند برای خانواده ی آن فروشنده یا پولی که پیرمرد با پینه دستش برای خانواده خود در می آورده؟؟؟
چقدر ماها بی مقدار شده ایم که خود را به همچین بهای ناچیزی می فروشیم؟
و چرا؟
با این روزیها می توان عفیف بود؟ می توان بندگی کرد؟ می توان اسم خود را منتظر گذاشت؟
نمی دانم چرا گاهی فراموش میکنیم وقتی عازم زمین بودیم خدای خوبمان چه حرفهایی در گوشمان زمزمه کرد؟ و ما با اطمینان چه قولی به او دادیم...
خدایا! روزیمان کن تا حقیقت آنچه را می بینیم، انجام می دهیم، می خوریم، می گوییم ومی شنویم را درک کنیم..
مهربانا! ما را از خوردن روزی های خرده شیشه دار، حتی شبهه ناک درامان بدار!
.: Weblog Themes By Pichak :.