بانو سلام.
دلم گرفته برایتان،تنگ است و سرگردان! یاد آخرین زیارتم بخیر! چقدر کوتاه و چقدر شیرین! خیلی شیرین!
زیارتی به اندازه یک زیارتنامه کوتاه...اما خیلی دلچسب!
بانوجان می دانم هنوز سر به راه نشده ام، هنوز لایق آنهمه محبت نیستم اما دلم هنوز زخم خورده زیارت پربرکت جد بزرگوارتان هست و این زخم خیال التیام یافتن ندارد انگار!
شما را بانوی آب و آیینه می خوانند....آبی بر آتش دلم باشید و یک آینه کوچک را جایگزین آیینه کدر دلم قرار دهید بانوجان!
......
...........
بانوی مهربانم، چند صفحه از قرآنی که نذرحریم کبریایی تان است، نوشته شده، یک صفحه از آن در حرم بابای غریبتان در نجف مکتوب شد...اگر دلتان برای من تنگ نشده، چه می گویم؟ببخشید بانوجان اشتباه کردم، اگر تنگ نشده بود الآن چرا باید این دلنوشته به نامتان نوشته شود؟
منظورم این بود که نمیخواهید چند صفحه از قرآنتان در حرم خودتان کتابت شود؟ لااقل به همین بهانه زیبا بطلبید به پابوسی شما نائل آییم.
.: Weblog Themes By Pichak :.