وقتی بچه بودم یه وقتایی میرفتم تو کتابهای خواهرام میگشتم یه چیزی پیدا میکردم عکساشو نگاه میکردم. همیشه یه کتاب بود که نسبت به بقیه ی کتابها دوسش نداشتم چون عکس که نداشت هیچ ،جلدشم کنده شده بود و خیلی قدیمی بود تازه اصلا نمیدیدم کسی بخوندش . دیگه وقتی میدیدمش نمیخواستم بهش نگاه هم بکنم؛ حتی وقتی بزرگ شدم و مثلا باسواد شدم .مدتها و سال ها این کتاب کنار بقیه کتاب ها بود اما موقع جا بجا کردن کتاب ها هم یه نگاهی به داخلش نمی انداختم شاید بخاطر کهنگی و پارگی شایدم بخاطر عنوانی که تو صفحه اول بچشم میخورد . هرچی بود این کتاب فراموش شد تا چند روز پیش که یه خبر رو تو یه سایت خوندم: "تخریب مقبره حجر بن عدی "
سریع ذهنم رفت تو همون سالهای خوش کودکی ونوجوانی ...حجر بن عدی... اسم همون کتاب کهنه قدیمی که دیگه چندسالی بود ندیده بودمش. با عجله رفتم دنبالش تا بتونم این مرد بزرگ رو کمی بشناسم نگران بودم که نکنه گم شده باشه؟ اما اون مثل همیشه کنار بقیه کتابها آروم گرفته بود فک کنم اونم از دیدن من خیلی خوشحال شد....هنوز تمومش نکردم اما فک کنم فهمیدم که چرا وهابی های ملعون رفتن سراغ حجر...خدا تلافی این بی حرمتی رو میکنه !
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام تو و به یاد و برای تو ای یکتای من!
نارنجک وجودم را به تو میسپارم تا صدای انفجارش گوش فلک را کر کند و ترکشهای وجودش ،زخمی باشد بر پیکرهای بیجان آنان که مردگی
دنیا را برزندگی ابدی در آغوش گرمت ترجیح داده اند.....بسم الله الرحمن الرحیم
.: Weblog Themes By Pichak :.