سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هر روز می آیند...تماس میگیرند..زیارت قبول! خوش گذشت؟

آی که با این جمله روضه ها میخوانند برایم و دلم را میسوزانند

چه بگویم در جوابشان؟من که لایق این محبتها نیستم...میدانم بخاطر اینکه نام حسین علیه السلام زیبایم کرده به دیدنم میآیند وبا حسرت نگاهم میکنن.....وگرنه نا رنجک مگر به خودی خود چه داشت و چه دارد؟

فقط میگویم آنجا بهشت است، عمرم را تلف کرده بودم تا حالا، تازه میفهمم زندگی یعنی چه؟

زندگی یعنی سوختن در فراقی که در حرم امام حسین بر قلبت مینهند و آتشی که در حرم امام علی بر دلت میزنند و سنگی که در حرم قمر بنی هاشم بر سینه ات میگذارند و آرامشی که در حرمین کاظمین به  وجودت میدهند و  دست نوازشی که در اخر همه این سختیها در همه این جاها  بر سر جانت میکشند وبا لبخند بدرقه ات میکنند تا برگردی به دنیایی که خودت آن را ساختی!

 زندگی یعنی حتی لذت بردن از صدای شر شر آبی که هنگام سجده در حرم ساقی به گوشت میرسد و تشنه ات میکند و میتواند آتشت بزند، یعنی ...خیلی چیزها...حتی نشستن مقابل مولای کاتبان وحی و با جسارت و نابلدی قلم بر کاغذ دواندن و نوشتن قرآن! یادم نمیآید ساعتی شیرین تر از ان ساعت در خاطرت کتابتم داشته باشم...

حال عجیبی دارم ، هر روز هم بدتر میشود، نمیخواهم هیچ کاری بکنم فقط میخواهم بنشینم و به گنبدها بنگرم و به حالات خودم و محبتهایی که با چشمان نا لاقم دیدم بیندیشم...چقدر بد ! دلم نمیخواهد از بهشت بیرون بیاید هرچه میکنم نمیگذارد برگردم به این دنیا!

نمیدانم چه میشد اگر مرا همانجا نگه میداشتند؟از همیشه پر ترم و نمیتوانم به هچ طریقی خودم را تخلیه کنم.

یارب نظری بر دلهای بیقرار بینداز!




تاریخ : سه شنبه 92/9/12 | 10:38 عصر | نویسنده : نارنجک | نظر


  • paper | مقاله های قدیمی | فروش آگهی رپرتاژ
  • خرید بک لینک دائمی | مای بی اف