سفارش تبلیغ
صبا ویژن

"حلال کنید عازم عتباتم انشالله"...

امروز بارها این جمله را تکرار کردم تلفنی یا چشم در چشم! کلی دل روانه عتبات شد ،نه بواسطه من که بواسطه نام مبارکتان ارباب!

اشکها جاری شد، دلها شکست، آهها کشیده شد، قرآنها بالای سر بی ارزشم گرفته شد که حالا بواسطه مهمانی شما ارزش یافته بود گویا،من صدای قلبهای مشتاقانتان را شنیدم امروز قلبها حسین حسین میگفتند، زبانها عاجز بودند از اظهار عشق به شما و زیارتتان آقاجان، از چهره ها خواندم که همگی میدانستند و یقین داشتند گرفتار این دنیای کوچک شده اند و ناراحتند، امروز لحظه ای حالت همه را بسیار انسانی دیدم فطرتشان را در چشمهایشان نظاره کردم، چقدر انسانی که خدا آفریده نازنین است...فتبارک الله

امامم! امروز صدای شکستن و خرد شدن دلهای آدمهای اطرافم را شنیدم چقدر با حسرت به من نگاه میکردند البته نه من به زائر شما آقاجان وگرنه من به تنهایی چیزی نداشتم که دیگران حسرتش را بخورند.

بسیار تلاش کردم تا آغوش دیگران آرامگاه هق هقم نباشد؛آرام سر به زیر انداخته و فقط اندیشیدم که از خجالت چه بکنم؟ و چرا و به چه واسطه ای مرا طلبیده اید؟

مولای مهربانم! 

روح ضعیفم بسیار آزار دید از این خداحافظیها! تحمل این همه عشق را نداشتم، شما چگونه عشق ورزی شیعیانتان را  میبینید و تحمل میکنید؟ امام بودن خیلی سخت تر از مأموم بودن است

روحم درد میکند ؛خیلی ، آنقدر که درمانش را فقط سجده ای میدانم که نمیدانم شکر است یا استغفار،درمانش آغوش گرم خدای خوبم هست، خدای که بارها آغوشش را بیش از پیش گشود و من...ازبازگفتنش شرم دارم جانم فدایتان! 

خواب را بر من حرام کرده اید محبوبم،گویا کمکمک دارید محبم میکنید...لااقل خودتان قبل از مشرف شدنم جواب سؤال همیشه بی جوابم ر ابدهید:

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟ 




تاریخ : چهارشنبه 92/8/29 | 10:14 عصر | نویسنده : نارنجک | نظر


  • paper | مقاله های قدیمی | فروش آگهی رپرتاژ
  • خرید بک لینک دائمی | مای بی اف