سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از دیروز چقدر لحظه ها سخت گرفته اند، چقدر دیر میگذرند، چقدر بارهای منفی دارند..

چقدر سخت است که باید دل یکی را بشکنی تا دل دیگری را به دست بیاوری، دل خودم را که نمیدانم چند بار تا بحال شکسته وبند خورده و به زور کنار هم جمع شده که دوباره دل باشد اما شکستن دل دیگران برایم از همه چیز سخت تر است مخصوصا اگر دل خودم هم با آن بشکند ولی مجبور باشم وانمود کنم هیچ اتفاقی نیفتاده..

امروز هم یک اتفاق دیگر مزید بر علت شد تا عذابم بیشتر شود، آنقدر آزارم داد که حتی نتوانستم تا رسیدن به سجاده صبر کنم..در خیابان، در اتوبوس، تولد اشکها را کسی ندید چون عینکی سیاه حجابشان بود اما بخشی از زندگی و لحظه مرگشان را اگر کسی بود که حواسش بود می توانست ببیند..اما الحمدلله که همه در خود غرق بودند..

از دیشب دوباره بغض های سنگین، دوباره سردرد، دوباره تکه گوشتی که میتپد اما در هر تپش اه میکشد و درد میگیرد، دلم میخواهد نباشم فقط چند روز..

فقط یک روزنه دیگر مانده که اگر آن هم بسته شود تقریبا تیر خلاص دل نارنجک است..  خیال دارم تا دردها حمله کرده اند تیر خلاص را هم امتحان کنم، برای رفتن، برای دوهفته زندگی پر از شادی، دوهفته تنفس و بودن در جمع فرشته ها، ..ندا برای بودنم آنجا نماز استغاثه خوانده، ندا از مدتها پیش اشک ریخته، ندا برای بردنم به بهشت دعا کرده...نمیدانم خدای خوبم برایم چه می خواهد؟؟؟؟؟!!!




تاریخ : چهارشنبه 93/5/22 | 12:56 عصر | نویسنده : نارنجک | نظر


  • paper | مقاله های قدیمی | فروش آگهی رپرتاژ
  • خرید بک لینک دائمی | مای بی اف