سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حدود یک ماه پیش گوشی ام زنگ خورد:"قرعه  این ماه  صندوق قرض الحسنه به نام شما افتاده"

خیلی به پولش نیاز مبرم نداشتم اما مثل دفعه قبل ردش نکردم، فکر کردم بهترین راه خرجش چیست؟

کلی فکر کردم، به خواهرم گفتم  خانوادگی برویم مشهد؟ گفت : نه اول آذر برنامه قم داشته اند ،پیشنهادش این بود که باهم برویم. قرار شد چند روز بعد با مادر صحبت کنند...

گذشت؛ چند شب پیش همانطور که به سفر کربلایم فکر میکردم یادم آمد: اول آذر، زیارت، قم ، ...کربلا !

راستی چه شد که همه چیز بدون انکه حتی بخواهم و بفهمم بهم ریخت؟ چه شد که حتی نفهمیدم اول آذر میخواستم دو روز فقط دو روز با کلی جابه جایی برنامه ها و کلی هماهنگی به زیارت حضرت معصومه جان بروم؟ یادم آمد خیلی دلتنگ بودم، یادم آمد که وقتی دستم را به دستان ارباب دادم تا کارهای عتبات را انجام دهم دیگر از فکر قم و مشهد در آمدم، یادم آمد....یادم رفت....

آه خدای خوبیهای عالم!

چقدر یادهایم بهم ریخته! چقدر گیجم؟ چقدر مجنون حسین دوستداشتنی ات شده ام!چقدر بد شده ام!بدتر شده ام!

میخواهم قدری در آغوشت اشک بریزم، اشکم نمی آید. سنگ روی سینه ام هر روز سنگین تر می شود، راه گلویم هر روز تنگ تر میشود، نمیگذارد بغضم بالا بیاید و اشکم بریزد...

دلم زیارت شهدای گمنام میخواهد...از قبل از رفتنم هم میخواست. میخواستم ازشان حضوری حلالیت بطلبم اما روزیم نشد...

الهه مهربانیها! آرامش همیشگی قلب بندگان!

هرچه در دل حتی برای لحظه ای آرزویش را کرده ام بمن داده ای. از دنیا چه میخواهم دیگر؟ هرچه برایم روزی آرزوی دست نیافتنی بود ، شد خاطره ای شیرین، حتی کربلا رفتن!

این دنیا دیگر مگر چه دارد که دلم بخواهد؟ من حسرت هیچ چیز را در دل نداشته ام هرگز، مرا و ما را به حق زهرای مرضیه در حسرت زیارت دوباره و با معرفت مولایم نمیران! 




تاریخ : پنج شنبه 92/9/14 | 9:9 عصر | نویسنده : نارنجک | نظر


  • paper | مقاله های قدیمی | فروش آگهی رپرتاژ
  • خرید بک لینک دائمی | مای بی اف