سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفتند کربلا  و در دهانمان گذاشتند لبیک را! دیشب ما را از این خواب شیرین یک هفته ای نه سه هفته ای بیدار کردند.چقدر شیرین بود!

آخر نفهمیدم برای چه مرا و برای چه اینگونه صدایمان کردند؟ وهیچکس نگفت این حسین کیست که عالم ... اما با همه وجودم فهمیدم چرا عالم دیوانه حسین علیه السلام است..باید آنجا باشی تا معنی این را بفهمی.

حرم امام علی عزیز مثل حرم امام رضا جان بود...آنقدر صمیمی بود و آدم راحت میتوانست از محبتشان سوء استفاده کند که حتی بی اجازه وارد آن حریم کبریایی شوی و با پر رویی چشم بر گنبد و ضریحشان بیندازی و لبخند هم بزنی...اما کربلا..

کربلا از همان ابتدا سینه ام را سنگین کرد پر از غم وشرم وحیا، فضا سنگین بود نمیتوانستم پر رو باشم میخواستم از شرم بمیرم . در مقابل مولایم سر را یارای ایستادن نبود دوست داشت بزیر افکنده باشد و زبان میخواست مدام بگوید آقا ببخشید. مخصوصا در مقابل قمر بنی هاشم از ادب ایشان و بی ادبی خود شرم داشتم ، فضای شب اول مهمانی در حرم علمدار بسیار برایم سنگین بود، سنگی بزرگ بود برای این سینه تنگ شده مدام میخواستم ذکری بگویم تا نفسی بکشم یادم نبود رب اشرح لی بخوانم، همه از هیبت  حرم ایشان گفته بودند و من باتمام محبتی که از ایشان دیده و شنیده بودم بسیار ترسان بودم شدیدا از حضرت میترسیدم و فقط عباس بودنشان را در ذهن داشتم اما روزی آنقدر مرا غرق فضل خود کردند که با همه وجودم به ابالفضل بودنشان هم ایمان آوردم و یقین کردم که عباس همان ابالفضل است و همین هم اگر نتیجه سفرم باشد برایم خیلی ارزش دارد. 

کاظمین هم مرا یاد امام رئوفم انداخت و مرا غرق شعف کردند...چقدر لذت داشت دیدن باران در صحن مطهر این دو امام سراسر مهربانی و محبت! وچقدر آرامبخش است  آن خلوت آخر شبش که  بتوانی ضریح را کامل ببینی و شاید حتی سر بزیر انداخته و قلبت را بر ضریح بفشاری و طلب شفا کنی برای قلبت و آن را بیمه کنی برای همه زندگی و در مقابل گنبد دوقلوی طلایشان بر زمین بنشینی و بگذاری چشمت زیباترین صحنه ها را ببیند و بر ایت خاطره کند.

سینه پر است از این حرفها، از خجالتهایی که مانع حتی دست کشیدن بر ضریح میشد ، از کم کردن فاصله با آن بزرگواران  و مثل خیلیها  خود را به ضریح چسباندن و شفا یافتن ،از وارد شدنهایی که گاها بزورباید اذن میگرفتی ،حتی از آن حالات خوب و عنایات ویژه شان! اما زبان و دستم قاصرند بر مکتوب کردن آنهمه  فراز ونشیب و فقط میگویم که غمی از زیارت حسین خدای مهربانم بردلم مانده  و آتشی که  درونم را مسوزاند...فقط هم در مورد امام حسین اینگونه ام انگار غم های مولایم و مصائبشان آنقدر زنده هست که دل شیعیان را اینگونه بیتاب میکند...حتی شیعه ای مثل مرا که که فقط نام شیعه ر ا یدک میکشم.

خدای مهربانم ! تو شاهدی که زیر قبه حسینت و بر در بهشتت بعد از فرج مولایم حضرت مهدی ارواح العالمین فداه از تو و عزیزت خواستم همه شیعیان را به کربلا برسانی تا بفهمند حسین چرا حسین شد و  سنگینی ذره ای از  غمها و مصائب روز عاشو را را بر سینه خود حس کنندو بفهمند زندگی بدون زیارت مولا  فقط مردگیست و فنا و نابودیست!  




تاریخ : شنبه 92/9/9 | 7:37 عصر | نویسنده : نارنجک | نظر


  • paper | مقاله های قدیمی | فروش آگهی رپرتاژ
  • خرید بک لینک دائمی | مای بی اف