سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امروز خیلی از دوستانم راهی کربلا بودند...خوش به سعادتشان

مانده ام بین رفتن و ماندن!

دلم خیلی ناراحت است...آرامش می کنم فقط با این جملات:

خیلی ها سفیر شده اند برایت! به دعای همه شان ایمان داری، حسرت نخور، سعی کن روانه شوی و هرجا و مشغول به هر کاری هستی ببین لبخند رضایتشان را می بینی یا نه؟

اینجا باشی و راضی باشند بهتر است یا...

راستی می شود طلبیده باشندت و ازتو دلخور باشند؟

می شود بروی به پابوسشان اما گله مند باشند ازمهمانشان؟

وای بر دل نارنجک اگر اینگونه باشد، زیارت شیرین تر از عسل سال قبلش چه می شود؟

......

چند روز پیش هدیه ارزشمندی گرفتم، وهنوز مبهوت آن لحظه ام که تربت مقدس سیدالشهدا (علیه السلام) را از لای قرآن برداشتم...وقتی تربت را لای قرآن دیدم همه لحظه لحظه سال قبل از جلو چشمانم گذشت،از آن لحظه که پیچک با پیشنهادش دلم را هوایی کرد تا همه روزهایی که رفتن یا جا ماندنم هیچکدام پررنگ تر نبود تا لحظه پرواز تا قدمهای لرزانم مقابل ارباب تا....

حالا دیگر تنها نیستم در گریستن بر فرصتی که ساده از دست دادم، تنها نیستم در دلتنگی، تربت کوچک همدم سجاده ام شده، و همراز دلگویه های بارانی...

آقاجان! حاضرم اینجاباشم واشک بریزم اما لبخندی بخاطرم برلبانتان باشد. حاضرم اینجا باشم و فقط دعا کنم که همه شیعیان را با زیارت خود بارانی کنید، حاضرم اینجا بمانم و سفیران دلهای بیقرار را بدرقه کنم اما هیچ شیعه ای ، هیچ مسلمانی، هیچ انسان آزاده ای کربلا ندیده از دنیا نرود...

آقاجان! میدانم لطف وکرمتان به جاماندن یا آمدنم به زیارتتان فرقی نمی کند، می دانم ویقین دارم ماندنم جایی را برای زائرانتان باز یا آمدنم جای آنان را تنگ نمی کند...

آب دریا شور است، تشنگی را مضاعف می کند...نتوانستم کربلا باشم و آب بنوشم اما ...تشنه ام مولاجان!خیلی تشنه

کمترین محب خود را دریابید، شما را به جان علی اصغرتان ، نارنجک بی پناه را دریابید




تاریخ : شنبه 93/9/15 | 6:51 عصر | نویسنده : نارنجک | نظر


  • paper | مقاله های قدیمی | فروش آگهی رپرتاژ
  • خرید بک لینک دائمی | مای بی اف